غروب سفید پوش

غروب پایانیست برای آغازی دوباره..سلامی به دور دست ها..و...یک انتظار شیرین...

غروب سفید پوش

غروب پایانیست برای آغازی دوباره..سلامی به دور دست ها..و...یک انتظار شیرین...

عید

کاش عید نمی یومد
آخه دلم گرفته
پر درد
پر غصه
چطور با این حال بخندم
کاش می شد تو سال تحویل گریه کنم
بگم خدا هر سال سالمو با خنده شروع کردم
ولی تو سال همش گریه کردم
میخوام این بار سال رو با گریه شروع کنم
شاید تو این سال بخندم
 آخه خسته ام
خسته از این ناله ها
خسته از این گریه ها
کاشکی میشد بخندم

سال نو ی شما پر خنده باد
النماس دعا

ببار ای اشک

باز تنها شدم

رها در این برزخ

بی یار و یاور شدم

باز تنهایی به مهمانی دلم آمده است

باز اشک به گونه هایم نم زده است

باز دست هایم میلرزند

باز عقربه ها کند شده اند

باز این انتظار به دلم چنگ انداخته است

باز این بغض اجازه ی باریدن می خواهد

ببار ای اشک پاک

ببار و بشور این درد را

ببار و بگذار آرام شوم

آه،آه که این درد با اشک هم خوب نمی شود

ببار ای اشک

ببار بر این تنهایی

ببار بر این تنها

ببار بر این عاشق

ببار ای اشک

ببار بر من

ببار ای اشک،ببار،ببار،ببار

 

خواستن تنهایی

باز امشب دلم گرفته

بازم یه بغض تازه

بازم خواستن تنهایی

بازم میخوام گریه کنم

بازم می خوام فرار کنم

برم ،برم به یه جای دور

به یه جای ساکت

جایی که فقط صدای آب باشه

صدای آواز پرنده ها

تا بشکنم این بغض رو

بشکنم این درد رو

هم صدا بشم با صدای آب و پرنده ها

هم آواز ناله ی باد

کجا برم ، کجا برم ، کجا برم

سر رو شونه های کی بزارم

این درد رو واسه کی بگم

به کی بگم که غصه دار نشه

ناراحت نشه ، نگه عجب ،که اینطور

به کی بگم که درد داشته باشه

تا بفهمه چی میگم

باز امشب دلم گرفته

بازم یه بغض تازه

بازم خواستن تنهایی

بازم میخوام گریه کنم

بازم میخوام فرار کنم

کجا برم ،کجا برم ،کجا برم...

لحظه های انتظار

چقدر این انتظار ها دیر می گذرند

دلم می خواد زمان کشیده می شد به جلو

ولی انگار جلو که نمی ره هیچ

بیش از حد هم کش میاد

کی می شه به این روزا و دقیقیه ها بخندم

بخندم و بگم چرا انقدر عذاب کشیدم

دیدی همه چی درست شد

دیدی بلاخره روزای خوشی هم رسید

اما بازم دلم میلرزه

می ترسم که نکنه این دل تنگی ها همیشگی باشن

نکنه که باید همیشه غصه داشته باشم

اما نه میدونم تموم میشه

میدونم منم روزی به خورشید سلام میکنم

به ماه میگم بتابه به شب هام

ستاره هارو می چینم

رو ابر ها پرواز می کنم

چشمام رو می بندم و به یاد این روزا

یه لبخند پر از گل ستاره میزنم

پس آروم می گیرم که میدونم میاد این روزا

صبوری می کنم تا پر بکشم به آینده...