غروب سفید پوش

غروب پایانیست برای آغازی دوباره..سلامی به دور دست ها..و...یک انتظار شیرین...

غروب سفید پوش

غروب پایانیست برای آغازی دوباره..سلامی به دور دست ها..و...یک انتظار شیرین...

وایییییی چه حسی.....

سلام سلام سلام...

یک ماه و سه روز گذشت...!!!

یک ماه و سه روز از چی گذشت؟!!

آهان!نکته همین جاست...

بگم؟نگم؟هان؟پس بگم؟پس میگم...

یک ماه و سه روز پیش بالاخره این رز سفید به مرد

آرزوهاش و رویاهاش بله گفت!!!

دقیقا!درست فهمیدید...من عقد کردم...اونم با پسری

که هر دختری آرزوی داشتن یه چنین همسری رو داره!!

پسری که پر احساس و وجودش پر از محبت عاشقانست..

میدونستم خدا دوستم داره,اما نه تا این حد و اندازه که

یه چنین همسری رو  سر راهم قرار بده...

دیدم این مدت هر وقت آپ کردم نوشته هام بوی غم و درد

میده,گفتم این خبر خوب رو بنویسم  شاید شما هم از

شادی ی ما شاد بشید...

راستی!؟همسرمم وبلاگ نویسه...شاید هم بعضی از

شما ها بشناسیدش,یا زمانی گذرتون از وبلاگش گذشته

باشه...اسمش حسین,معروف به روح سرگردان یا روح مهربان.

این هم وبلاگش:

http://www.hossainhr.blogsky.com

موفق باشید...در پناه حق...یا علی...

                                با عشق رز سفید...