غروب سفید پوش

غروب پایانیست برای آغازی دوباره..سلامی به دور دست ها..و...یک انتظار شیرین...

غروب سفید پوش

غروب پایانیست برای آغازی دوباره..سلامی به دور دست ها..و...یک انتظار شیرین...

لحظه های انتظار

چقدر این انتظار ها دیر می گذرند

دلم می خواد زمان کشیده می شد به جلو

ولی انگار جلو که نمی ره هیچ

بیش از حد هم کش میاد

کی می شه به این روزا و دقیقیه ها بخندم

بخندم و بگم چرا انقدر عذاب کشیدم

دیدی همه چی درست شد

دیدی بلاخره روزای خوشی هم رسید

اما بازم دلم میلرزه

می ترسم که نکنه این دل تنگی ها همیشگی باشن

نکنه که باید همیشه غصه داشته باشم

اما نه میدونم تموم میشه

میدونم منم روزی به خورشید سلام میکنم

به ماه میگم بتابه به شب هام

ستاره هارو می چینم

رو ابر ها پرواز می کنم

چشمام رو می بندم و به یاد این روزا

یه لبخند پر از گل ستاره میزنم

پس آروم می گیرم که میدونم میاد این روزا

صبوری می کنم تا پر بکشم به آینده...

نظرات 2 + ارسال نظر
بی آشيانه یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 01:51 ب.ظ http://eshghyahavas.blogsky.com

به نظر منم اين روزا زمان خيلی دير ميگزه٬ اما چاره نيست٬ آره چاره ای نيست٬ بازم بايد نشست و ساخت و سوخت و خاکستر شد...

بی آشيانه
http://eshghyahavas.blogsky.com
eshghyahavas@yahoo.com

ناناز دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:41 ب.ظ http://onlymahsa.blogsky.com

سلام رز سفید
جالب بود خسته نباشید ناناز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد