غروب سفید پوش

غروب پایانیست برای آغازی دوباره..سلامی به دور دست ها..و...یک انتظار شیرین...

غروب سفید پوش

غروب پایانیست برای آغازی دوباره..سلامی به دور دست ها..و...یک انتظار شیرین...

بازم منم

سلام سلام سلام

 

بلاخره باز آپ کردم..پس سلام..

این مدت که نبودم دلم برای وبم و

بچه های وب های دیگه خیلی تنگ

شده بود..ولی چه کنم که دستم از

کامپیوترم کوتاه بود..یعنی چی؟

یعنی اینکه کامپیوتر نداشتم..مثل

همیشه خراب بود ولی این بار نه

مثل قبل..این دفعه اساسی داغون

شد..مادربوردم سوخت..باید عوض

می شد..چون سی پی یوم بهش

نمیخورد اونم باید عوض می شد..

و چون رمم هم به این دو تا نمیخورد

اونم باید عوض میشد..دو ماه کیس

بیچاره ی من از این دست به اون

دست می شد تا بلاخره گفتند

درست بشو نیست که نیست...

باید اینا عوض بشن..که شدند..

مامانم پولش رو بهم داد تا کم کم

بهش برگردونم..نیست خیلی

حقوقم زیاده و هیچ خرجی هم

ندارم باید این بدهی را هم پرداخت

کنم..چه کنم..زندگی خرج داره

دیگه..مگه نه؟...

راستی اینجا که هوا خیلی سرد

شده..شهر شما ها هم سرد؟

باور کنین شب ها وقتی ساعت

7:15 از سر کار برمیگردم خونه

تا بیام برسم شدم آدم یخی!!!

ولی امیدوارم دل های تک تکتون

گرم عشق و محبت باشه...

خب دیگه رفع زحمت می کنم..

واسم دعا کنین..دوستتون دارم..

تا بعد..یا حق..یا علی..

با عشق رز سفید

 

 

مبارک باشه...

دلم گرفته

خدایا ممکنه این بنده ی حقیرت در

این ماه مبارک به حاجتش برسه؟

خدایا تو به این حقیر نظری افکن تا

از این درد ها و غصه ها آزاد بشم...

فرا رسیدن این ماه پر برکت و پاک رو

به تک تکتون تبریک میگم و التماس

میکنم تا این حقیر رو مورد لطفتون

قرار بدین و برام خیلی دعا کنین تا

سلامتی ی روح و جسمم رو به دست

بیارم...مثل همیشه دوستتون دارم..

با عشق...رز سفید...

 

                                     

دلم گرفته خدا....

باز یه بار دیگه می خوام بنویسم

گفته بودم هروقت دلم می گیره

منم آپ می کنم..ولی این بار با

همه دفعه های دیگه فرق می کنه

من مدتی پیش حالم خیلی بد شد

به طوری که رسوندنم بیمارستان

ولی هیچیم نبود..روز های بعد

هم اون حالت تکرار می شد و بد

تر از همه که از اون شب حس می

کردم دارم میمیرم..بهرحال رفتم

دکتر اونم نه یکی چندتا..از مشاور

گرفته تا دکتر عمومی..و همه یک

عقیده داشتند..حمله های استرس

و بلاخره شروع به دارو خوردن کردم

حالم هیچ خوب نیست..هر روز بی

حوصله تر از قبل می شم... انگار

دیگه امیدی ندارم..البته توکلم به

خدا هست ولی بخدا نمیدونم باید

 دیگه چیکار کنم.. خسته شدم...

زندگیم یک نواخت شده.. برام دعا

کنید..دعا کنین زود تر خوب بشم..

دوستتون دارم...با عشق...

رز سفید

 

تولد تولد تولدم مبارک...

وقتی بچه بودم خیلی دوست

داشتم 25 سالم بشه ....

دوست داشتم بدونم انسان

تو این سن چه حسی داره

چه تعغیراتی می کنه...

این سن واسم خیلی شیرین

بود...و دست نیافتنی.. فکر

می کردم خیلی وقت می بره

تا به این سن برسم..ولی

امروز یعنی 20 مرداد که

پا تو این سن گذاشتم دیدم

که هیچ تعغیری نکردم... و

هنوز احساسم مثل گذشتست

بله یادی از گذشته کردم تا

بگم اون دختر کوچولو حالا

25 ساله شده.. امروز به

آرزوش رسید و خوابش

تعبیر شد..تولدم مبارک...

راستی کادو یادتون نره!!!

دوستتون دارم...

با عشق رز سفید