کاش امشب دستی بود تا بغض این شب را می شکست...
کاش امشب این درد تسکین می یافت...
امشب مثل گذشته پر دردم.. پرم از بغض و آه...
کاش امشب زیر باران قدم می زدم...
کاش قطره های باران مرا هم با خود به زیر خاک می بردند...
ولی پاکی ی باران کجا و تن گناه کار من کجا...
خسته ام... خسته از گریه های بی صدا...
خسته از فریاد های شکسته در گلو...
من کجا ایستاده ام؟...
من کدامین نقطه در کتاب آفرینشم؟...
کاش امشب شانه ای مال من بود...
شانه ای برای باریدن...
کاش امشب دستی بود تا بغض این شب را می شکست...
کاش...
هرچی آرزوی خوبه مال تو
هرچی که خاطره داری مال من
اون روزای عاشقونه مال تو
این شبای بی قراری مال من
منم و حسرت با تو ما شدن
توئی و بدون من رها شدن
آخر غربت دنیاست مگه نه؟
اول دوراهی ها شدن
تو نگاه آخر تو
آسمون خونه نشین بود
دل تو شکسته بودن
همه ی قصه همین بود
میتونستم با تو باشم
مثل سایه مثل رویا
اما بیدارم و بی تو
مثل تو تنهای تنها
هرچی آرزوی خوبه مال تو
هرچی که خاطره داری مال من
اون روزای عاشقونه مال تو
این شبای بی قراری مال من
الهی دلم گرفته..تو می دونی...
میدونی این دل چه حالی داره...
می دونی چه درد و غمی داره...
خدایا چرا انقدر غم بهم میدی؟...
مگه من چقدر طاقت غصه دارم...
منم آدمم..روح دارم..احساس دارم...
کمک کن...فقط تو می تونی..فقط تو...
بچه ها واسه مشکلی که برام پیش اومده
دعا کنین..دعا کنین منم به آرزوم برسم...
دیگه خسته شدم...بریدم دوباره..نا ندارم..
دعا کنین..دعا..دعا..دعا..دعا کنید واسم...
با عشق..رز سفید..
بی جواب
پرسید دوستش داری؟
شانه هایت را بی تفاوت بالا انداختی...
پرسید کنارش میمانی؟
شانه هایت را بی تفاوت بالا انداختی...
پرسید کنارت بماند؟
شانه هایت را بی تفاوت بالا انداختی...
پرسید باید چه کند؟
شانه هایت را بی تفاوت بالا انداختی...
پرسید آیا برود؟
شانه هایت را بی تفاوت بالا انداختی...
بدون وداع رفت...
و من ماندم که چرا تو اشک میریزی!...
سلام به دوست های خوب خودم...
این هم یه شعر از شعر های دفتر
قلبم...که تقدیم میکنم به همه ی
شما عاشقان و خوبانم...با عشق...
رز سفید