غروب سفید پوش

غروب پایانیست برای آغازی دوباره..سلامی به دور دست ها..و...یک انتظار شیرین...

غروب سفید پوش

غروب پایانیست برای آغازی دوباره..سلامی به دور دست ها..و...یک انتظار شیرین...

دلم برات تنگ شده...

این روز ها جای دست هات خالی ی

این روز ها جای خنده هات غم اومده

خیلی دلم برات تنگ شده...

برای خنده هات...

برای حرف هات...

برای گریه هات...

همیشه دلم می خواست سر رو پاهات

بزارم و فقط شده پنج دقیقه بخوابم ولی

ترسیدم پاهای شکننده ات تحمل وزن سر

من رو نداشته باشه و درد بگیره...

و حالا تقریباً پنج سال که رفتی و من

در حسرت با تو بودن دارم می سوزم...

مادر...مادر عزیزم...میدونم نوه ی خوبی

برات نبودم...و از وقتی ما پا به خونه ات

گذاشتیم کلی گرفتاری هم پیش اومد...

ولی ما همیشه آرامش داشتیم... ولی با

رفتنت همه ی دنیا تاریک شد و روزهای

شادی هم با تو پر کشیدند...کاش بودی...

میدونم که خدا هم میدونه تو گل رو خیلی

زود از پیش ما برد...الهی همیشه در آرامش

باشی...و روزی نه چندان دور بیام کنارت...

دوستت دارم مادر...این قلب من رو هم از

این نوه ی کوچیکت قبول کن...

تقدیم به تو بهترین مادر بزرگ دنیا...

 

مجسمه ها....!!!

تو یک پارک دو تا مجسمه بودند..یکی مرد و

 یکی زن.این دو مجسمه سال های سال رو

به روی همدیگر به فاصله کمی ایستاده بودند

و توی چشمهای هم نگاه می کردند و لبخند

می زدند. یک روز صبح خیلی زود یه فرشته اومد

پشت سر دو تا مجسمه ایستاد و گفت:" از آن

جهت که شما مجسمه های خوب و مفیدی

 بودید و به مردم شادی بخشیدید، من بزرگترین

آرزوی شما را که همانا زندگی کردن و زنده بودن ماننده انسان هاست را برای شما برآورده می کنم. شما سی دقیقه فرست دارید تا هر کار که مایل هستید انجام بدهید".  و با تمام شدن جمله اش دو تا مجسمه را تبدیل به انسان واقعی کرد، یکی مرد و یکی زن.

دو تا مجسمه به هم لبخندی زدند و به سمت درختان و بوته هایی که در نزدیکی ی آن ها بود دویدند در حالی که تعدادی کبوتر پشت آن درخت ها بودند پشت بوته ها رفتند.

فرشته هرگاه صدای خنده های آن مجسمه ها را می شنید لبخندی از روی رضایت می زد.

بوته ها آرام حرکت می کردند و خم و راست می شدند و صدای شکسته شدن شاخه های کوچک به گوش می رسید.

بعد از پانزده دقیقه مجسمه ها از پشت بوته ها بیرون آمدند در حالی که نگاهشان نشان میداد کاملا راضی شدند و به مراد دلشان رسیدند.

فرشته که گیج شده بود به ساعتش یک نگاهی کرد و از مجسمه ها پرسید:" شما پانزده دقیقه از وقتتان باقی مانده است دوست ندارید ادامه بدهید؟"

مجسمه مرد با نگاهی شیطنت آمیز به مجسمه زن نگاه کرد و گفت:" میخوای به بار دیگه این کار رو انجام بدیم؟"

مجسمه زن با لبخندی جواب داد:" باشه، ولی این بار تو کبوتر رو نگه دار تا من برینم رو سرش!!!....

 

 

دلم داره میمیره

دلم گرفته...

دیگه از بس این واژه رو تکرار

کردم خسته شدم.....از بس

همیشه غم و درد داشتم و

دارم احساس پوچی می کنم

انگار دیگه حالی واسم نمونده

قبلا یه گوشه از قلبم واژه ی

به اسم امید پیدا می شد ولی

این روز ها دیگه هیچی جز درد

و ناراحتی..غم و واهمه تو قلبم

پیدا نمیشه..دیگه نه امید هست

نه خنده نه دل خوش..هر چی

هست فقط تظاهره تا دیگرون

از دلت با خبر نشن..آخه کی

می تونه باور کنه دختری که

همیشه همه رو می خندونه

دلش دریایی از غم و درد...

پس فایده ی اینکه بهشون

بگی چیه؟..جز اینکه مثل همه

بگن خدا هست..نا شکری نکن

امید داشته باش..راستش دیگه

 از این واژه ها هم بدم میاد...

حرف های تکراری خستم کرده

من دور و برم پر از آدم ولی

همیشه خودم بودم و بس...

هر کسی دلش رو به یه چیز خوش

می کنه..یکی به خانوادش..

یکی دوست هاش..یکی به

تفریح های که داره..یکی به

عشقش..ولی من دلم به

هیچی خوش نیست...

دلم گرفته...

فقط خواهش می کنم اگه

خواستید نظر بدید بهم نگید

خدا هست..توکل کنم..امید

داشته باشم و هزار تا حرف تکراری

من هم نمازم رو میخونم هم

به خدا ایمان دارم ولی گاهی

ما آدما از همه چی می بریم

و دلمون می گیره...انگار همه

دنیا تنهات گذاشتن...واسم

دعا کنید...

دلم خیلی گرفته...

 

باز اومدم...بازم سلام...

بازم سلام...

خیلی وقت بود می خواستم

آپ کنم ولی نه وقت می شد

نه حالش رو داشتم.

آخه این روز ها درگیری فکری

زیاد دارم...که جا داره همین جا

از آقا حسین نویسنده کلبه ی

شهر ارواح تشکر کنم که تو

این مدت خیلی کمکم کرده و

میکنه...و ممنونم از بچه هایی

که میان سراغم و هنوز فراموشم

نکردن...دوستتون دارم (ده تا)

مثل نی نی ها که ده تا خیلی ی

براشون منم ده تا دوستون دارم.

 

شکستم و شکستی و شکستیم

نه اینجا نه آنجا از پا ننشستیم

دویدیم و دویدیم

آخر به مقصد رسیدیم

یادم هست یادت باشه

هرجا بری خدا هست

 

دست حق نگهدارتون

یا حق .. یا علی

با عشق رز سفید

 

400019