بزارید ببارم...

کاش امشب دستی بود تا بغض این شب را  می شکست...

کاش امشب این درد تسکین می یافت...

 امشب مثل گذشته پر دردم.. پرم از بغض و آه...

 کاش امشب زیر باران قدم می زدم...

 کاش قطره های باران مرا هم با خود به زیر خاک می بردند...

 ولی پاکی ی باران کجا و تن گناه کار من کجا...

 خسته ام... خسته از گریه های بی صدا...

 خسته از فریاد های شکسته در گلو...

 من کجا ایستاده ام؟...

من کدامین نقطه در کتاب آفرینشم؟...

کاش امشب شانه ای مال من بود...

شانه ای برای باریدن...

کاش امشب دستی بود تا بغض این شب را می شکست...

کاش...