ناله ی درد

در دل خسته ام چه می گذرد؟

این چه شوری است باز در سر من؟

باز، از جان من چه می خواهد

برگ های سپید دفتر من؟

 

من به ویرانه های دل، چون بوم،

روزگاری است های و هو دارم

ناله ای دردناک و روح گداز ،

به سر گور آرزو دارم

 

سوز آهم اثر نمی بخشد

دفتری را چرا سیاه کنم؟

شمع بالین مرگ خود باشم

کاهش جان خود نگاه کنم

 

بس کنم این سیاه کاری، بس!

گرچه دل ناله می کند: (( بس نیست! ))

برگ های سپید دفتر من ،

از شما رو سیاه تر، کس نیست!

 

سلام به همه یاران همراهم...سلامی به

گرمی خورشید..نرمی گلبرگ..و روح نواز باران...

پا به این کلبه نهادید باز و با جای پای خود

نوری فراتر از نور ماه به این کلبه بخشیدید...

دل هاتون شاد..پر از شبنم و گل باشد...

دوستتون دارم..با عشق بی انتها...

رز سفید


Go to fullsize image