لحظه های انتظار

چقدر این انتظار ها دیر می گذرند

دلم می خواد زمان کشیده می شد به جلو

ولی انگار جلو که نمی ره هیچ

بیش از حد هم کش میاد

کی می شه به این روزا و دقیقیه ها بخندم

بخندم و بگم چرا انقدر عذاب کشیدم

دیدی همه چی درست شد

دیدی بلاخره روزای خوشی هم رسید

اما بازم دلم میلرزه

می ترسم که نکنه این دل تنگی ها همیشگی باشن

نکنه که باید همیشه غصه داشته باشم

اما نه میدونم تموم میشه

میدونم منم روزی به خورشید سلام میکنم

به ماه میگم بتابه به شب هام

ستاره هارو می چینم

رو ابر ها پرواز می کنم

چشمام رو می بندم و به یاد این روزا

یه لبخند پر از گل ستاره میزنم

پس آروم می گیرم که میدونم میاد این روزا

صبوری می کنم تا پر بکشم به آینده...