هو الباقی...

خابیدی بدون لالایی و غصه

بگیر اسوده بخواب بی درد و غصه

 

امسال بدترین عید رو گذروندم...

از چند روز پیش از سال نو حال

مادربزرگم بد شد..یه مدت تو

بیمارستان بستری بودند..ولی

بعد آوردیمشون خونه خودشون

هر روز صبح تا شب همه فامیل

خونه مادربزرگم بودیم..تا عصر

13(یعنی 13 بدر)که مادر بزرگم

چشم از این دنیا بستند..و...

لحظه های خیلی بدی بود..

تقریبا 3 رب همه ساکت بودند

تا مادر راحت جون بده...همه

وحشت کرده بودند و ....

و بلاخره مادر رفت...و ما ماتم

زده شدیم...خیلی روز بدی بود..

امیدوارم از این به بعد روزها ی

خوبی پیش رو داشته باشیم...

بچه ها التماس دعا دارم...یه

مشکلی دارم که ازتون میخوام

برام دعا کنین رفع بشه...ممنونم

دوستتون دارم..در پناه حق باشید..

یا علی...با عشق

رز سفید