غروب سفید پوش

غروب پایانیست برای آغازی دوباره..سلامی به دور دست ها..و...یک انتظار شیرین...

غروب سفید پوش

غروب پایانیست برای آغازی دوباره..سلامی به دور دست ها..و...یک انتظار شیرین...

دلم داره میمیره

دلم گرفته...

دیگه از بس این واژه رو تکرار

کردم خسته شدم.....از بس

همیشه غم و درد داشتم و

دارم احساس پوچی می کنم

انگار دیگه حالی واسم نمونده

قبلا یه گوشه از قلبم واژه ی

به اسم امید پیدا می شد ولی

این روز ها دیگه هیچی جز درد

و ناراحتی..غم و واهمه تو قلبم

پیدا نمیشه..دیگه نه امید هست

نه خنده نه دل خوش..هر چی

هست فقط تظاهره تا دیگرون

از دلت با خبر نشن..آخه کی

می تونه باور کنه دختری که

همیشه همه رو می خندونه

دلش دریایی از غم و درد...

پس فایده ی اینکه بهشون

بگی چیه؟..جز اینکه مثل همه

بگن خدا هست..نا شکری نکن

امید داشته باش..راستش دیگه

 از این واژه ها هم بدم میاد...

حرف های تکراری خستم کرده

من دور و برم پر از آدم ولی

همیشه خودم بودم و بس...

هر کسی دلش رو به یه چیز خوش

می کنه..یکی به خانوادش..

یکی دوست هاش..یکی به

تفریح های که داره..یکی به

عشقش..ولی من دلم به

هیچی خوش نیست...

دلم گرفته...

فقط خواهش می کنم اگه

خواستید نظر بدید بهم نگید

خدا هست..توکل کنم..امید

داشته باشم و هزار تا حرف تکراری

من هم نمازم رو میخونم هم

به خدا ایمان دارم ولی گاهی

ما آدما از همه چی می بریم

و دلمون می گیره...انگار همه

دنیا تنهات گذاشتن...واسم

دعا کنید...

دلم خیلی گرفته...

 

نظرات 11 + ارسال نظر
بهزاد پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:03 ق.ظ

سلام به بهترین آبجی دنیا معذرت که نتونستم زودتر بیام و سری به وبلاگ آبجی گلم بزنم .
من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد .......
پس چرا عاشق نباشم پس چرا عشق نورزم
پس چرا ..............................................
داداش کوچیکت بهزاد

روح مهربان پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:45 ق.ظ http://hossainhr@blogsky.com

سلام رز سفید
دل منم خیلی گرفته. از این زمانه. از این مردم دو رو. از این بخت نا مراد. از ... .
وای یه راه حل واسش دارم
با خودم می گم (البته ببخشید ها)
گور بابای این دنیا. بی خی خی . هر چه بادادا باد. حالا که همه به من ظلم می کنن. چرا خودم هم به خودم ظلم کنم. بزار هرچی می خواد بشه. من از این.... خوشم می یاد پس انجامش می دم تا لحظه ای شاد باشم. همین و بس. آینده من در دست خودمه پس اون جوری که دوست دارم می سازمش و از الان هم نهایت لذت را می برم.
موفق باشید

مرتضی جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:06 ق.ظ http://fereydoon-moshiri.blogfa.com/

یاد تو هر تنگ غروب تو گوش من می خونه
سهم من از با تو بودن غم تلخ غروب

مرتیکه ی جهنمی Mr. Hellish شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:41 ق.ظ http://mosix.blogsky.com

سلام و درود مرتیکه ی جهنمی رو بپذیرید. البته این برای خودم هم جالبه که بدونم پذیرفتن سلام یک مرتیکه ی جهنمی چه تبعاتی برای پذیرنده داره... یا مثلا اگه شیطون برای آدم دعا کنه و از خدا برای ما چیزی بخواد چه بلایی سر ما میاد؟
من طبق عادت معهود به نظرات بینندگان وبم جدا جدا توی وبلاگم جواب میدم اونجا میتونید متن کامل رو بخونید...
=============================
ژنرال محسن

ستایش یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:35 ق.ظ http://shokoohedidar.persianblog.com

سلام دوست عزیز
خوشحالم که وب شما رو دیدم و مطالب قشنگتون رو خوندم
حق با شماست
دلا خیلی وقتا خسته می شن و کسی هم نمی تونه کاری بکنه مگه ........................
به دلت سلام برسون و بگو :
زمونه خیلی نامرد شده
قربونت برم :‌ستایش

اشکمهرکوچولو یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:50 ب.ظ http://ashkmehr.blogsky.com

سلام کوکب !!! حالت چطوره کوکب ؟ !!! شوهرت چطوره کوکب ؟؟؟ بچه ها خوبن کوکب ؟؟؟ چه خبر کوکب ؟ ؟؟ باشه من دلداریت نمی دم کوکب ... اصلا برو گمشو کوکب... هر کار دلت می خواد بکن کوکب... اصلا به من چه کوکب ... اینقدر غصه بخور تا بمیری کوکب ٬ کوکب شوخی کردما ٬ به دل نگیری کوکب ٬ سلام برسون کوکب ٬ خداحافظ کوکب.

به به بلقیس خانم پا به کلبه ی ما گذاشتن...همچین کوکب کوکب کردی که خودمم باورم شد نکنه اسمم کوکبه و خبر ندارم... به هر حال ممنون بلقیس جون اومدی....

حکایت یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 02:42 ب.ظ http://hekayate4.blogsky.com

سلام رز جان
این دردا را که گفتی فقط مخصوص تو نیست خیلی ها خسته اند از همه چیز ، فقط یه جوری اون امیدو پیدا کن !!!
*********
زندگی تکرار هر روز من
و من خسته از تکرار زندگی
*
موفق باشی -- یا علی

وحید چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:04 ب.ظ http://kaboo3eshirin.blogfa.com

سلام..................
وبلاگ تون خیلی قشنگه.
راستی ممنون برام نظر داده بودید.....
امید وارم موفق باشی..
خدانگهدار

دفتر عشق پنج‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:34 ب.ظ http://www.daftareshghe.blogsky.com/


به آسمان نگاهت چشم می دوزم
و پیوسته تو را به فریاد می خوانم
زیرا تویی یکسر همه هستی من
و من جز نام تو چیز دیگری در یاد ندارم.

elham پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:33 ق.ظ

سلام رز سفید
همیشه از وبلاگ بدم میومد
چون۱مشت چرتو پرت توش بود
امشب برای اولین بار وبلاگی دیدم که از همه چیز اون خوشم اومد
نوشته هات خیلی رو من اثر گذاشت
و اشکمو در آورد
من گریه کردم چون خودمو در تو دیدم

کاوه چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:58 ق.ظ

یاد آن سگ که درون نگه اش یک جهان مهر و وفا پنهان داشت
و چه غمگین روزی
کودکان سنگ یه دست
چوب به دست
از پی او
او دوان ناله کنان زوزه کشان
و چه نفرت آور خنده ها بود که بر لبها بود
من به خود می گفتم
سگ ولگرد به خدا میبرد یک روز پناه و از او می پرسد:
این همان اشرف مخلوقات است؟
و خدا چه جوابی دارد؟
این سوالی ست که در این راه دراز من ز خود پرسیدم:که خدا چه جوابی دارد؟
سگ ولگرد شبی رفت و نیامد هرگز
سگ ولگرد شاید به خدا برد پناه...
(پیشکش به جز زیستن هدفی دارند)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد